تحلیل اشعار اجتماعی پروین اعتصامی

 نویسنده: احمدرضا کشاورز

مقدمه:

در این بخش به بررسی اشعار اجتماعی پروین اعتصامی‌شاعر بزرگ عصر مشروطه می‌پردازیم. به علت ظرفیت محدود این پژوهش از آوردن همه‌ی اشعار صرفنظر نموده ولی سعی می‌کنیم مهمترین اشعار را مورد تحلیل قرار دهیم لذا از بین بیست شعر با مضمون اجتماعی که از میان دیوان وی به تشخیص خویش برگزیدیم سعی می‌کنیم نیمی‌از آن شعار را در این نوشتار قرار داده و تحلیل کلی از این اشعار را در نهایت ارائه دهیم.

در این بخش نیز چنانکه در مقدمه‌ی کلی پژوهش اشاره شد ابتدا در فصل اول اوضاع احوال عصر زندگانی پروین و سپس بررسی اشعار و در نهایت نتیجه‌گیری لازم را ابراز می‌نماییم.

فصل اول: درباره پروین

تولد پروین:

در 25 اسفند 1285 هجری شمسی در شهر تبریز به دنیا آمد و نام او را «درخشنده» نامیدند. پدرش یوسف اعتصامی‌(یوسف اعتصام الملک آشتیانی) علامه‌ي فقید، برای او که در هشت سالگی اشعاری وزین و متین می‌سرود تخلص «پروین» را شایسته و مناسب دید و به تدریج به همین نام، اشتهار تمام یافت.

اوضاع خانوادگی:

پروین تنها دختر خانواده بود. خانواده‌ی وی از لحاظ مالی چندان ثروتمند نبودند و یک زندگی معمولی داشتند اما پدر، مادر و برادران وی همه اهل علم بودند و پدر و مادر وی اگرچه ثروت نداشتند اما برای تربیت و تعلیم فرزندان از هیچ کوششی دریغ نکردند و در زحمت و مضیقه نبودند.

پروین در کودکی همراه پدرش به تهران آمد و باقی عمرش را در این شهر سپری کرد. او ادبیات فارسی و عربی را از پدر آموخت واز همان ابتدا فردی ساعی و متفکر بود به سرودن شعر علاقه‌ی بسیاری داشت.

ازدواج پروین:

پروین در 19 تیر ماه سال 1313 با پسرعموی خود ازدواج کرد و این وصلت ازدواج ناموفقی بود چرا که شوهر وی فردی نظامی‌بود و با روحیه و احساسات پروین سازگار نبود ضمن اینکه پس از ازدواج به خانه‌ای وارد شد که مشروب و تریاک مانند خوردن ناهار و شام امری بسیار عادی به شمار می‌رفت. البته شوهر وی هرگز خشونتی نسبت به پروین نداشت.

«رفتی به چمن لیک قفس گشت نصیب         

غیر از قفس ای مرغ گرفتار چه دیدی»

سرانجام در 11 مرداد سال 1314 با گذشتن از حق و حقوقش از همسرش جدا شد.

چاپ دیوان:

پس از ازدواج و طلاق وی، پدر پروین اجازه‌ی چاپ دفتر دیوان را به او داد و این دیوان برای اولین بار در سال 1314 به چاپ رسید.

مرگ پروین:

پروین در روز سوم فروردین سال 1320 بدون هیچ سابقه‌ای به بستر بیماری افتاد که دکتر خانوادگی خاندان اعتصامی‌«علی معین الحکماء» بیماری وی را حصبه تشخیص داده بود و آن را قابل درمان می‌دانست. در نهایت به دلیل غفلت‌هایی که صورت گرفته در شب شنبه 16 فروردین همان سال و در سن 35 سالگی و به هنگام نیمه شب در آغوش مادر جان به جان آفرین تسلیم کرد و دو بیت زیر بخشی از قطعه‌ای است که برای سنگ مزارش سروده است:

این که خاک سیــهش بالین است                     

اخـــتر چرخ ادب پــــــروین است

 

گرچه جز تلـــخی از ایـــام ندید                      

هرچه خواهی سخنش شیرین است

 

اوضاع و احوال اجتماعی و سیاسی

پروین در فاصله‌ی سالهای 1285 تا 1320 می‌زیسته است و این دوران تا سال 1313 مربوط به عهده حاکمیت ناصرالدین شاه می‌باشد و در عصر مشروطه تحولات شگرفی در شعر و ادب پدید آمد که از یک سو تاثیرگذاری تاسیس دارالفنون و آشنایی با غرب و از سوی دیگر مفاهیم پدید آمده همراه با انقلاب مشروطه چون آزادی خواهی و استقلال و قانون عامل چشمگیری در این تحولات بوده است. در ذیل به بیان دقیقتری از وضعیت شعر، حکومت و مردم در عصر مشروطه می‌پردازیم:

 

شعر، حکومت و مردم

در عصر مشروطه، عامل تاثیرگذار تازه‌ای، وارد عرصه‌ی شعر شد که آن هنگام حضور چندانی نداشته و یا لااقل حضورش تعیین کننده نبود. این عامل تاثیرگذار، افکار عمومی‌بود. شعر مشروطه، نهایت سعی خود را برای رسیدن به مخاطبان عام انجام داد.

از یکسو، شخصیت‌های عامی‌و عادی زندگی روزمره به وفور در شعر این شاعران راه یافتند و از سوی دیگر، مردم عادی مخاطب اصلی شعر شدند. شعر برای نخستین بار از دایره‌ی مخاطبان محدود خود که درباریان و نخبگان بوده‌اند رها شد و افق‌های تازه‌تری را پیش روی خود دید. گزافه نیست اگر بگوییم در دوره‌ی مشروطه برای نخستین بار شعر به عنوان سلاحی فراگیر و تعیین کننده، در خدمت طبقه فرودست جامعه قرار می‌گیرد.

شعر مشروطه، نخستین تجربه‌ی فراگیر شعر سیاسی در ایران است. شعر اجتماعی نیز به معنای جدی از دوره‌ی مشروطه در ادبیات فارسی متولد شد. این نوع شعر هدفمند و غیردرباری است که پیش از مشروطه، در چنین گستره‌ای اعلام حضور نکرده بود.

شعر دوره مشروطه، به شکل بی‌مانندی سیاسی می‌شود و این نخستین باری است که حکومت مرکزی، به قلع و قمع شاعران و تخطئه‌ی آنان می‌پردازد. بیشتر شاعران این دوره مثل نسیم شمال، بهار، لاهوتی، عارف قزوینی، ایرج میرزا، میرزاده‌ی عشقی، علاوه بر پرداختن به مضامین مختلف و گاه تازه، از موضوعات وطنی و سیاسی نیز سخن گفته‌اند.

در دوره‌ی مشروطیت، شعر برای نخستین بار از محدوده‌ی تنگ دربار و محتوای درباری که قرن‌ها بر شعر فارسی حکومت می‌کرد آزاد شد. شعر از مردم و برای مردم می‌گفت شاعران عزلت نشین خانقاه یا میخانه و یا ابزار تزئین مجالس پادشاهان نبودند. شاعران دوره‌ی مشروطه، هم پای مردم و یا بهتر است بگوییم پیشاپیش مردم به حرکت درآمده، شعر را در خدمت اهداف و آمال مردم به کار گرفتند.

از نظر محتوا، با دفاع از مفاهیمی‌چون قانون و آزادی و استقلال از کشورهای بیگانه، درون مایه‌ی اصلی شعر این دوره است. تجدد و نوگرایی هم در شعار و هم در شیوه‌ی شاعران به خوبی مشهود است.

در سپیده‌دم انقلاب مشروطه، از آنجا که بیشتر مردم ایران، خواندن و نوشتن نمی‌دانستند، شاعران و نویسندگان و اندیشه وران انقلاب، بر آن شدند که شعر و نثر را هرچه بیشتر ساده کنند تا پیام انقلاب: آزادی، استقلال، و حاکمیت قانون، برای عامه انبوه مردم، قابل درک و فهم باشد. هرچند برای بسیاری از باسوادان نیز درک و دریافت نثر و نظمی‌که به سبک و سیاق گذشته، نوشته می‌شد، دشوار می‌نمود.

در یک نگاه کلی می‌توان گفت که تمامی‌شاعران مطرح دوران مشروطیت چون دهخدا، بهار، ایرج میرزا، عشقی، ادیب الممالک فراهانی، لاهوتی، رشید یاسمی، پروین اعتصامی، نیما یوشیج و ... به انگیزه نوجویی و نفس زدن در هوای تازه و رهایی از بن‌بست تقلید و تکرار، که شعر دوران قاجار بدان مبتلا بود، بر ترجمه شعر و ادب غربی که در نشریه‌های این دوران به فراوانی آمده، عنایت داشته‌اند و از آن‌جا که خود با زبان فارسی فرانسوی یا انگلیسی آشنا بوده‌اند محتملاً از متن اصلی بهره برده‌اند.

شعر اجتماعی:

شعری را شعر اجتماعی بر می‌شماریم که محتوا و مضمون آن مسائل اجتماعی در بر داشته باشد. در این گونه‌ی شعری، شاعر دغدغه‌ها، تحولات و معضلات اجتماعی را با ذهن خلاق خویش به شعر در می‌آورد و به جامعه‌ی خویش و آیندگان عرضه می‌کند.

در فصل بعد به آن بخش از اشعار پروین که چنین ویژگی‌هایی را در بردارد اشاره و به واکاوی و بررسی محتوای این اشعار می‌پردازیم.

 

فصل دوم: تحلیل اشعار پروین

تحلیل و تغییر اشعار اجتماعی پروین:

در این فصل به بررسی اشعار اجتماعی پروین می‌پردازیم و برای نمونه چند شعر اجتماعی و مهم را در این نوشتار آورده و به تحلیل آن‌ها می‌پردازیم. لذا در میان بیش از بیست شعر اجتماعی که از دیوان وی انتخاب کردیم ده شعر آن را به طور جداگانه نوشته و تحلیل می‌کنیم. لازم به ذکر است که تحلیل ما به صورت کلی از شعر است و تمرکز بر تک‌تک ابیات قصد ما نیست.

اشک یتیم

اولین شعری که برگزیدیم به نام اشک یتیم است که شعری است که دقیقاً به احوال سیاسی و اجتماعی جامعه اشاره می‌کند که ابتدا به اصل این شعر می‌پردازیم و سپس آن را مورد بررسی قرار می‌دهیم:

اشک یتیم

روزی گــذشت پــادشهـــی از گـــذرگـــهی

فریاد شوق بر سر هرکوی و بام خـــاست

پرســـید زان میـــانه یکـــــی کودک یتـــیم:

کاین تابناک چیست که برتاج پادشــاست؟

آن یک جواب داد: چه دانیـــم ما که چیــست؟

پیــداست آنقدر، که متـــاعی گرانبــهاست

نزدیک رفت پــیرزنی گوژپشـــت و گفــــت:

این اشــک دیده من و خون دل شمـــاست

ما را به رخــت و چوب شــبانی فریفـته است

این گرگ سالــهاست که با گله آشنــاست

آن پارسا که دِه خَـــرَد و مُلک، رهــزن است

آن پادشا که مال رعیـت خورد، گـــداست

بر قطــره‌ی سرشـــک یتیمان نظـــــاره کن

تا بنــگری که روشنـــی گوهر از کجاست

پروین به کجروان، سخن از راستی چه سود؟

کـو آنچنان کسی که نرنجد ز حرف راسـت؟

(دیوان – 57)

تحلیل شعر:

در این شعر پروین داستان کوتاهی را مطرح می‌کند که در آن مطابقتی با واقعیت آن زمان وجود دارد، بدین گونه که پروین منظره‌ای را توصیف می‌کند که در آن جمعی از توده‌های مردم که غالباً افراد طبقات پایین و قشر ضعیف جامعه هستند شاهد عبور شاه و رئیس حکومت خویش از آن محل هستند و همگان خیره به آن مکنت و شوکت و جلال پادشاه هستند. مردم با دیدن شاه دچار هیجان و شوق و هیاهو می‌شوند و این میان هنگامی‌که کودکی از زن سالخورده و خمیده‌ای از تاجی که روی سر پادشاه است سئوال می‌کند، پیرزن که سرد و گرم روزگار را چشیده است ابراز می‌دارد که این تاج زیبا و پر از طلا و شکوه از بدبختی و سیه روزی ما به وجود آمده است و اشاره می‌کند به فشار مالی که بر اقشار جامعه وارد می‌شود و باعث تندگدستی بیش از پیش آن ها می‌شود و از سوی دیگر سبب پر شدن جیب خانواده‌ی اشراف و پادشاهان می‌گردد که در نهایت هم به جای اینکه برای خود مردم به مصرف برسد خرج هوسرانی ها و تجملات درباری و اشرافی می‌شود.

در بیت بسیار پر معنای این شعر که می‌گوید:

ما را به رخت و چوب شبانی فریفته است

  این گرگ سالهاست که با گله آشناست

به طور کامل اشاره می‌کند به اینکه شاهان (سیاستمداران) که همانند چوپانی که از گوسفندانش نگهداری می‌کند و آن‌ها را از این سو به آن سو می‌برد بر مردم رهبری می‌کنند و در ظاهر نگهبان و نگهدار مردم هستند ولی در باطن منافعشان از این طریق تامین می‌شود و خود همان گرگی هستند که در پی دریدن گوسفندان و شکم‌سیری خود و سایر گرگ‌هایند که سیاستمداران چنین و مثال گرگی هستند که در لباس شبانی گوسفندان را به ظاهر حمایت و رهبری می‌کند. شایان توجه این است همچنین این شعر کاملا در جامعه‌ی توده وار ما که رسانه ها در دست قدرت و قدرت در دست حاکمان دینی است وجود دارد و مردم در جامعه که نسبت به رسانه‌ها تاثیرپذیری بیشتری دارند به سادگی متاثر از رسانه‌ها و تبلیغات پروپاگاندایی سیاستمداران قرار می‌گیرند، حال در پی این عوام فریبی تنها حفظ جایگاه، قدرت و منافع حاکمان بیشتر مدنظر است از این طریق کاملا به اهداف خود می‌رسند و این در حقیقت مصداق بارز این بیت از شعر اشک یتیم پروین است که گرگ را در لباس شبانی در میان گوسفندان می‌بیند که چپاول و دریدن گوسفندان می‌پردازد و گوسفندان خود بی‌خبرند و حامی‌شبان خود نیز هستند. و با چوب شبان و به اراده‌ی وی از سویی به سوی دیگر روانند. که در جامعه‌ی کنونی ما نیز هم گوسفند زیاد است هم گرگ هایی که در لباس شبان هستند.

پروین، به کجروان، سخن از راستی چه سود؟

کو آن چنان کسی که نرنجد ز حرف راست؟

مست و هوشیار:

یکی دیگر از اشعار زیبای پروین اعتصامی‌که مضمون اجتماعی دارد شعر مست و هوشیار وی است که باز هم به اوضاع اجتماعی و فساد والیان و ماموران و حکام اشاره دارد:

مست و هوشیار

محتسب مسـتی به ره دید و گریبانــش گرفت

 مست گفت: ای‌دوست، این پیراهن است افسار نیست

 

گفت: مستی، زان سبب افتان و خیزان می‌روی

گفت: جــرم راه رفتــن نیــست، ره همــوار نیــست

 

گفــت: می ‌باید تــو را تا خــانه قاضـــی برم

 گفت: رو صبــح آی، قاضی نیمه شب بیــدار نیست

 

گفت: نزدیـک است والی را سرای، آنجا شویم

گفــــت: والـــی از کجا در خانه‌ی خمــار نیـــست؟

 

گفت: تا داروغه را گوئیـم، در مســجد بـخواب

گفــت: مســــجد خوابگـــاه مردم بدکـــار نیــست

 

گفت: دیــناری بده پـنهان و خود را وا رهــان

گفــت: کار شــرع، کار درهـــم و دینـــار نیـــست

 

گفت: از بــهر غرامت، جامــه‌ات بیـــرون کنـم

 

 گفت: پوسیــده ست، جز نقـشی ز پود و تار نـیست

 

گفت: آگه نیـــستی کز ســر در افتـــادت کلاه

گفــت: در سر عقـــل باید، بی‌کلاهــی عار نیـــست

 

گفت: می‌بسیار خوردی، زان چنین بیخود شدی

 

 گفت: ای بیـــهوده‌گـــو، حرف کم و بســـیار نیست

 

 گفت: باید حد زند هشـــیار مردم، مســت را

 گفت: هشیاری بیار، اینجا کسی هشیار نیست

(دیوان- 185)

تحلیل شعر

پروین اعتصامی‌باز در این شعر با بیان داستانی زیبا، واقعیتی دیگر از جامعه‌ی عصر خویش را به تصویر می‌کشد. در این شعر هنگامی‌که یکی از ماموران نظمیه یا امریه با فرد مستی روبرو می‌شود و او را می‌گیرد و به وی اتهام مستی می‌زند فرد مست در جواب می‌گوید هنگامی‌که می‌گوید علت راه رفتن نامتعادل من از خود من نیست و راه ناهمواری دارد دقیقا به جامعه‌ي خویش اشاره می‌کند و کنایه از این دارد که جامعه بستری نامناسب دارد که چنین وضعیتی برای وی به وجود آمده است. در ادامه وی این شعر هنگامی‌که محتسب به مست می‌گوید که تو را باید پیش قاضی، والی یا داروغه ببرم و پاسخ هایی که دریافت می‌کند نشان دهنده‌ی این است که خود قاضی و والی هم از لحاظ اخلاقی و شرع صلاحیت وموقعیت پرداختن به این امر را ندارند و حتی پیشنهاد رشوه‌ی مامور که باز اشاره به معضلی دیگر در جامعه از سوی پروین بوده است نیز با پاسخ شکننده‌ی فرد مست روبرو می‌شود در انتهای این شعر به این نکته اشاره می‌شود که در نهایت تنبیه فرد مست را می‌خواهد به مردمی‌واگذار کند که در سلامت و هوشیاری هستند که باز در پاسخی می‌شود که فرد مست به محتسب می‌گوید تو از بین مردم هوشیاری پیدا کن چون کسی هوشیار و عاقل نیست و همه چون من هستند.

در این شعر پروین به اوضاع و احوال و معضلات اجتماعی اشاره دارد که از راس حکومت حاکم شرع تا تمام توده‌های مردم را در برگرفته است و وجود معضلات اجتماعی را ناشی از عملکرد حاکمین و ماموران دولتی نیز می‌داند و هیچ شخص صالحی را برای اصلاح جامعه نمی‌بیند.

بی پدر

یکی دیگر از اشعار پروین که در آن به شکایت از بی‌مهری مردم زمان خویش پرداخته و به گونه‌ای در این داستان گله و شکایتی از بی‌مهری برخی مردم ابراز داشته شعر بی‌پدر وی است که در ذیل آمده است:

بی پدر

بــه ســـر خاک پــدر، دختــرکی

صورت و سینه به ناخن میخست

 

کــه نه پیــوند و نه مـــادر دارم

کاش روحــم به پدر می ‌پیوست

 

گریــه‌ام بهـــر پدر نیســت که او

مُـرد و از رنج تهیــدستی رست

 

زان کنــم گریه که اندر یَـــم بخت

دام بر هر طرف انداخت گسست

 

شصت سال آفت این دریا دیــــد

هـیچ ماهیــش نیفتاد به شــست

 

پــدرم مُـــرد ز بــی دارویــــی

وندرین کوی، سه داروگر هست

 

دل مسکینم از این غم بگـــداخت

کـه طبیــبش ببــالین ننشـــست

 

ســوی همــسایه پی نان رفـــتم

تا مرا دیــد، در خــــانه ببســت

 

همــه دیدنــد که افــتاده ز پــای

لیــک روزی نگرفتنـــدش دست

 

آب دادم به پدر چون نان خواست

دیشـب از دیده من آتــش جست

 

هــم قبـا داشــت ثریا هم کفــش

دل مــن بــود که ایام شـــکست

 

ایـن همه بخــل چرا کرده، مـــگر

من چه می‌خواستم از گیتی پست

 

سیــم و زر بود، خدائی گر بــود

آه از ایــن آدمــی ‌دیـو پرســت

(دیوان- 74)

تحلیل شعر

در این شعر پروین وضعیت دختری را به تصویر می‌کشد که پس از مرگ پدر خود بر سر بالین وی به گریه و زاری مشغول است و علت این اشک و ناله را نه تنها از دست رفتن پدر بلکه بی‌مهری جامعه‌ی خویش می‌داند و اذعان می‌کند که از این سوز و آه دارد که پدرش از تهیدستی و تنگدستی از دنیا رفت و علت مرگ وی بی‌دارویی بوده است در حالیکه در محلشان چندین درمانگر و داروگر دارو وجود داشته که به وی نرسیده‌اند و بر بالین پدرش به علت وضعیت مالی نامناسب حاضر نشدند. او شکایت از همسایه‌ای می‌کند که پی نان از وی کمک خواسته و هیچ توجهی به آن نشده است و آن اندک خوراکی که باید به پدر می‌داد تا زنده بماند برای او مهیا نبود و مردم نیز به وی نرسیدند و کمکی نکردند تا پدر وی از بین برود. پروین در این شعر در انتها به بخل و خساست و پستی جامعه اشاره می‌کند که ابراز می‌دارد که ایمان و وجود و حضور خدا در زندگی مردم کمرنگ شده و آه و فغانی از انسان‌هایی که به زعم وی دیوپرست و نه خداپرست معرفی شده‌اند، سر می‌دهد، که این انسان‌ها بیشتر ایمان به مادیات و سیم و زر دارند تا خداوندی که در راهش بخواهند از دیگران دستگیری کنند

سیم و زر بود، خدائی گر بود               

آه از این آدمی‌ دیوپرست

شایان ذکر است که بیت آخر این شعر نیز مانند شعر اشک یتیم در جامعه‌ی ما کاملا نمود دارد.

شکایت پیرزن

شعر شکایت پیرزن پروین اعتصامی‌نیز نمونه‌ای دیگر از اشعاری است که وی با بیان داستانی از رویارویی یک پادشاه با پیرزنی روستایی باز مشکلات و معضلات دیگری از جامعه را از زبان پیرزن به تصویر می‌کشد که متن این شعر چنین است:

شکایت پیرزن

روز شــــکار، پـــیرزنی با قبــــاد گفت

کز آتــش فســـاد تو، جز دود آه نیـــست

 

روزی بـــیا به کلبـــه ما از ره شــــکار

تحــقیق حال گوشــــه‌نشینان گناه نیست

 

هنگــام چاشـت، سفره بــی‌نان ما بــبین

تا بنگری که نام و نـــشان از رفاه نیست

 

دزدم لحــاف برد و شبان گاو پــس نداد

دیگر به کشـــور تو، امان و پناه نیــست

 

سنگــینی خراج، بمــا عرصه تنـــگ کرد

گــندم تراست، حاصل ما غیر کاه نیـست

 

در دامــــن تو، دیــده جز آلودگــی ندید

بر عیبـــهای روشن خویشت، نگاه نیست

 

حکم دروغ دادی و گفتــــی حقیقت است

کــار تباه کــردی و گـــفتی تباه نیــست

 

صدجور دیدم از سگ و دربان به‌درگهت

جز ســفله و بخیل، درین بارگـــاه نیست

 

ویرانه شد ز ظلم تو، هر مسکن و دهــی

یغماگر است چون تو کسی،‌پادشاه نیست

 

مُردی در آنزمان که شدی صید گرگ آز

از بهر مُرده، حاجت تخت و کلاه نیست

 

یک دوست از برای تو نگذاشت دشــمنی

یک مرد رزمجـوی، ترا در سپـــاه نیست

 

جمـــــعی ســیاه روز سیهــکاری تواَند

باور مــکن که بهر تو روز سیـــاه نیست

 

مــزدور خفته را ندهــــد مزد، هیچکس

میـدان همت است جهان، خوابگــاه نیست

 

تقویم عمر ماست جهان هرچه‌می‌کوشیم

بیرون ز دفتر کــهن سال و مـــاه نیست

 

 سختی‌کشی ز دهر،چو سختی‌دهی بخلـق

در کیفر فلــــک، غلط و اشــــتباه نیست

(دیوان – 131)

تحلیل شعر:

پروین در این شعر داستانی را بیان می‌کند که در آن یکی از شاهان که به شکار رفته بود، با پیرزنی مواجه می‌شود که این پیرزن وی را مورد نکوهش قرار می‌دهد و از او شکایت می‌کند که سیاهی و تباهی جامعه از فساد و هوسرانی تو است و از او می‌خواهد که خانه‌ی آن‌ها را ببیند و به دردهای اقشار مختلف جامعه پی ببرد و از سویی به عدم امنیت و دزدی و بی‌اعتمادی در جامعه اشاره می‌کند و این را نیز از عواملی می‌داند که سبب تنگ شدن و سخت شدن زندگی برایشان شده است و در ادامه از گرفتن مالیات و خراج سنگین از طبقات فرودست و بی‌مایه‌ی جامعه شِکوه می‌کند و اذعان می‌کند که آن‌ها توانایی همچنین پرداختی را ندارند. در ادامه‌ی گفتگوی پیرزن با پادشاه پیرزن به ظلم و بی‌لیاقتی شاه و درباریان اشاره می‌کند و اذعان می‌کند که تو با بی‌خبری از وضع زندگی مردم و قدرت طلبی مال و اموال مردم را به یغما می‌بری و در بیت‌های پایانی نیز باز به این اشاره می‌کند که از نادانی و عملکرد نادرست و ظلم‌هایی که تو به مردم رنجیده روا می‌داری باعث سیاه‌ روزی و تیره بختی بسیاری گشته‌ای و در پایان نیز پیرزن به وی نصیحت می‌کند که باید همت و تلاش خود را به کار گیرد و دنیا محل کار و تلاش است و هرچه ک در این جهان انجام دهیم ثبت و ضبط می‌شود و اگر بر مردم سخت بگیری در عاقبت نیز دچار سختی و رنج خواهی شد و اذعان می‌کند که شکی در کفاره‌ی اعمال وی و مجازات اخروی او وجود ندارد.

سختی کشی ز دهر، چو سختی دهی بخلق

 در کیفر فلـک، غلط و اشـــتباه نیست

در نهایت این شعر نیز باز شکایتی از مشکلات مردم رنجیده و ستمدیده از اعمال نادرست شاهان، هوسرانی‌ها و فشار بر مردم تنگدست در گرفتن مالیات و بی‌خبری شاهان از وضع زندگی مردم و نبودن آن‌ها در میان مردم و فساد در دربار و حکومت بوده است.

گنج ایمن:

این شعر پروین نیز باز به فساد، ناپاکی و تاراج مال مردم توسط پادشاهان اشاره دارد که چنین است:

گنج ایمن

نهاد کودک خردی به سر، ز گل تاجــــی

بخــنده گفت: شهان را چنین کلاهـی نیست

چو سرخ‌جامه من، هیچ طفل جامه نداشت

بســی مقایسه کردیم و اشتـــباهی نیست

خلیــفه گفت که اســـتاد یافت بهـــبودی

نــشاط بازی ما، بیشتر ز مــاهی نیســت

ز سنـــگریزه، جواهر بسی به تــاج زدم

هزار حیف که تختـــی و بارگاهــی نیست

برو گذشــت حکیمی ‌و گفت کای فــرزند

مبرهن است که مثل تو پادشـــاهی نیست

هنـــوز روح تو ز آلایــش بدن پاکــست

هـــنوز قلــب تو را نیـــت تباهی نیـــست

به غــــیر نقش خوش کودکی نمــی‌بینی

به نقــش نیک و بد هسـتیت، نگاهی نیست

ترا بس است همین برتری، که بر در تو

بســاط ظلـــمی ‌و فریاد دادخواهی نیست

تو، مــال خلــق خدا را نکـــرده‌ای تاراج

غذا و آتشت، از خون و اشک و آهی نیست

نوز گنـج تو ایمن بود ز رخـــنه دیـــو

هنوز روی و ریا را سوی تو راهی نیـست

کســی جـواهر تاج تــو را نخــواهد برد

ولیک تاج شهی، گاه هست و گاهی نیسـت

نه با زبان فســـادی، نه وامـــدار هــوی

ز خرمن دگران، با تو پر کاهــــی نیســت

نرفــته‌ای به دبسـتان عُجب و خودبینــی

به موکبت ز غرور و هوی، سپــاهی نیست

ترا فرشـــته بود رهنمـــون و شاهان را

به غیر اهــرمن نفس، پیر راهـــــی نیست

طــلا خدا و طمع مسـلک و طریقت شـــر

جز آستــــانه پندار، سجده گاهــی نیست

قــنات مال یتیم است و باغ، ملک صــغیر

تمام حاصل ظلم است، مال و جاهی نیست

شــــهود محکــــمه‌ی پادشاه، دیـــوانند

ولی به محضر تو غیر حق، گواهی نیســت

تو، در گذرگـــه خلق خدا نکـــــردی چاه

به رهــگذار حیات تو، بیــــم چاهی نیست

تو، نقد عمـــر گرانـــمایه را نباختـــی‌ای

درین جریده‌ی نو، صفحه سیـــاهی نیست

به‌پیش‌پای‌تو،گر خاک و گر زر است چه‌فرق

به چشم بی ‌طمـعت، کوه پَرِ کــاهی نیست

در آن سفینه که آز و هوی‌ست کشتـیبان

غریــق حادثه را، ساحـــل و پناهی نیست

کسیــکه دایه حرصش به گاهـــواره نهاد

به خواب ‌رفت و ندانست کان تباهی نیست

ز جدّ و جهد، غرض کیمیای مقصود اسـت

وگرنه بر صفت کـــــیمیا گیاهـــی نیست

(دیوان- 178)

تحلیل شعر:

گنج ایمن در این شعر ذات پاک و وجود عاری از دورنگی و ریا و مال‌پرستی و قدرت طلبی است که به کودکی نسبت داده می‌شود که کلاهی چون کلاه پادشاهی بر سر می‌نهد و به قول حکیمی‌که به خاطر خصوصیات پاک کودکانه وی را شایسته‌تر برای پادشاهی می‌بیند. در این شعر کودکی تاجی از گل بر سر می‌گذارد و شادی کنان اذعان می‌کند که شاهان همچنین کلاهی ندارند در ادامه هنگامی‌که حکیم و فرزانه‌ای وی را می‌بیند به او می‌گوید که روشن و ییقینا پادشاهی مثل تو وجود ندارد. چرا که تو با کودکی خویش هیچ نقشی جز پاکی در تو نیست و هنوز قلب و دل تو را سیاهی و تباهی و ظلم و فساد فرا نگرفته است و در ادامه می‌گوید که تو مال مردم را تاراج نکرده‌ای. ریا و دورنگی در تو نیست، به دنبال قدرت طلبی نیستی و نه هوس و هیچ چشم داشتی به اموال دیگران نداری. حکیم در گفتگو با کودک و شایستگی او به وی می‌گوید که همچنین تو دچار غرور و تکبّر نیستی و اهریمن در دل تو قرار نگرفته است، تو برای مردم فشار و رنج ایجاد نکرده‌ای و به دنبال جاه و جلال نیستی. در نهایت در گفتار این حکیم همه‌ی اعمال و کردار زشت و مظالمی‌که در جامعه‌ی آن روز توسط یک پادشاه صورت می‌گیرد به کودک گفته می‌شود و به او چنین می‌گوید که تو چون چنین خصایص نکوهیده و زشت را در وجودت نداری بسیار سزاوارتر از پادشاهان هستی.

در این شعر نیز همانطور که دریافتید پروین باز مسائل اجتماعی و معضلات ناشی از عملکرد پادشاهان اشاره می‌کند.

آسایش بزرگان:

در این شعر پروین خصوصیات و صفایی را بر می‌شمارد که انسان‌های بزرگوار و دارای روح بزرگ و انسان‌های پاک باز در اجتماعی از آن برخوردارند و آسایش و زندگی سالم را بر مبنای آن خصوصیات پیش می‌برند.

آسایش بزرگان

شنـــیده‌اید که آسایش بزرگان چیست:

بــرای خاطـــر بیچارگان نیاســـودن

 

بــکاخ دهر که آلایش است بنـــــیادش

مقیـــم گشتن و دامان خود نیــالودن

 

همـی‌ ز عادت و کردار زشت کم کردن

هماره بر صفت و خوی نیـک افزودن

 

ز بهـــر بیهده، از راستـی بری نشــدن

برای خدمــت تن، روح را نفرســودن

 

برون شدن ز خــرابات زندگــی هشیار

ز خود نرفتـــن و پیمانه‌ای نپیــمودن

 

ز تیره‌روز و تهیدست و خسته پرسیدن

از آنکه هیچ خبر نیست با خــبر بودن

 

نخست درس هنــر را بکودکی خواندن

کدام درس هنــر، عیب خلق ننــمودن

 

رهی که گمرهیش در پی است نسپردن

دریکه فتنه‌اش اندر پس است نگشودن

   (دیوان- 51)

تحلیل شعر:

در این شعر پروین توصیفی از شخصیت انسان‌های بزرگ روزگار خود دارد و اذعان می‌کند که آسایش و زندگی که انسان‌های بلندمرتبه در اجتماع دارند بر مبنای این است که فقر و رنج دیگران همیشه آن‌ها را آزرده خاطر می‌کند و تا نیازمندی در اطرافشان هست آسایش خود را در این می‌بینند که به رفع نیازهای وی بپردازند و به گونه‌ای در کمک به او نیاسودن است. در ادامه پروین به این می‌پردازد که انسان‌های متعالی و بزرگ در هر کاخ و تجملاتی دنیوی که قرار گیرند وابسته بدان نمی‌شوند و خود را به دستاویز مادیات قرار نمی‌دهند این افراد از کردار زشت خود پرهیز می‌کنند و صفات نیک را در شخصیت خود پرورش می‌دهند و به جای پرورش جسم به اعتلای روح خود می‌پردازند این افراد پیوسته در پی دستگیری از مستمندان و انسان‌هایی که در تنهایی و عزلت و فقر زیست می‌کنند می‌باشند و هرگز به دنبال عیبجویی از مردم نیستند و به دنبال گمراهی، فتنه و فساد هرگز نمی‌روند و در دل آن‌ها این عناصر راه نمی‌یابد.

درنهایت پروین در این شعر خصوصیات و صفاتی را برای افراد توصیه می‌کند که انسان‌های بزرگ با حضور اجتماعی خود آن را بروز می‌دهند و پرورش این خصوصیات در افراد می‌تواند اعتلای اجتماعی را فراهم آورد.

ناتوان:

در شعر ناتوان پروین باز گفتگوی دو فرد پیر و جوان را به تصویر ذهن می‌کشد که در آن نصیحت پیر مورد توجه است، متن این شعر چنین است:

ناتوان

جوانی چنـــین گفت روزی به پیری

که چــون است با پیــریت زندگـــانی

 

بگفت، اندرین نامه حرفی است مبهم

که معـــنیش جز وقت پیـــری ندانی

 

تو، به کــز توانــایی خویش گویــی

چه می‌پرسی در این خانه استخوانی

 

متاعی که من رایـــگان دادم از کف

تـــو گر مـی‌توانی، مـــده رایگــانی

 

هر آن سرگردانی که من کردم اول

جـهان کرد از آن بیشتر سـرگردانی

 

چو سرمایه‌ام سوخت، از کار ماندم

که بازی است، بی‌مـایه بازارگـــانی

 

از آن بــرد گنــــج مرا دزد گیتـــی

گه در خـــواب بودم گه پاسبــــانی

تحلیل شعر:

در گفتگوی پیر و جوان در این شعر آن چه مورد استدلال است این است که هنگامی‌که جوان از حال و روز دوران پیری می‌پرسد وی پاسخ می‌دهد که باید به پیری برسی تا آن را درک کنی و او در ادامه به نصیحت جوان می‌پردازد و می‌گوید که ای جوان، تو اکنون توانا هستی و از حال پیری و ناتوانی، بی‌خبری. اما این جوانی را که چون مرغ زیبایی است مراقبت و مواظبت کن و لحظه‌های جوانی خود را آسان از دست مده و آن غفلتی که من در جوانی انجام دادم تو انجام مده و تلاش و کوشش را در پیش بگیرد و از سرگردانی و گذر بیهوده این دوران بپرهیز چون جوانی مثال سرمایه‌ای است که نباید آن را از دست داد و باید به طور شایسته از آن بهره برد تا در پیری حسرت گذر آن را نخوری و جوانی را کالایی گران بها می‌داند که نباید آن را رایگان از دست داد.

پروین در این شعر به نوعی به پند و اندرز به جوانان می‌پردازد که در اجتماع سرگردان و بی‌هدف زندگی می‌کنند و عمر خود را پوچ و دوران توانایی و نشاط را بدون برنامه و هدف سپری می‌کنند.

زن:

پروین در شعر زن خود به توصیف وضعیت زنان در جامعه‌ی پیش از خود می‌پردازد و در ادامه به ذکر صفات و خصوصیات شایسته‌ی یک زن ایرانی اشاره می‌کند.

زن

زن در ایــران ، پیش ازین گویی که ایرانی نبود

پیشه‌اش، جز تیره‌ روزی و پریشــانی نبود

 

زندگی و مرگــش اندر کنج عزلت می ‌گــذشت

زن چه بود آنروزها، گر زانکه زندانی نبود

 

کس چـو زن، اندر سیــاهی قرنها منزل نکــرد

کس چو زن، در معبد سالوس، قربانی نبود

 

در عدالتـــخانه انصـــاف زن شاهـــد نداشت

در دبستان فضــیلت، زن دبستـــانی نبود

 

دادخواهــی های زن می‌ماند عمــری بی‌جواب

آشکـــارا بـود این بــیداد، پنـــهانی نبود

 

بس کسان را جامــه و چوب شــبانی بود، لیک

در نهاد جمــله گرگی بود، چوپـــانی نبود

 

از بـــرای زن، به میــــدان فـــراخ زنــدگــــی

سرنوشت و قسـمتی، جز تنگ‌میدانی نبود

 

نور دانـــش را ز چشـــم زن نهان می‌داشتـند

این ندانــستن، ز پستی و گرانــجانی نبود

 

زن کجــا بافنده می‌شــد، بی‌نـخ و دوک هنـــر

خرمن و حاصل نبود،آنجا که‌دهقانی ‌نبود

 

میوه‌هــای دکــه دانــش فـــراوان بـود، لیــک

بهــر زن هرگـز نصیبی زین فراوانی نبود

 

در قفـــس می‌آرمـید و در قفس مــی‌داد جـان

در گــلستـان، نام ازین مرغ گلستانی نبود

 

بهــر زن، تقـــلید تیــه فتـــنه و چاه بــــلاست

زیرک آن زن،‌کو رهش این راه ظلمانی نبود

 

آب و رنـــگ از علم می‌بایست شــــرط برتری

با زمــرد یاره و لــعل بدخشــانی نبــود

 

جلوه‌صد پرنیان،چون یک قبــای ساده ‌نیــست

عزت از شایستگی بود، از هوسرانی نبود

 

ارزش پوشــنده، کفش و جامه را ارزنــده کرد

قدر و پستـــی، با گرانی و به ارزانی نبود

 

سادگی و پاکــی و پرهـــیز، یک‌یک گوهـــرند

گوهـــر تابنده تــــنها گوهر کانـــی نبود

 

از زر و زیــور چه ‌سود آنجا که ‌نادان ‌است‌زن

زیــور و زر، پرده‌پوش عیب نادانــی نبود

 

عیبـــها را جامه پرهیز پوشـــانده است و بس

جامه عجــب و هوی بهتــر ز عریانی نبود

 

زن سبکساری‌نبیند تا گرانســـنگ است و ‌پاک

پاک را آســـیبی از آلوده دامــــانی نبود

 

زن‌چو گنجور است‌و عفت‌گنج و حرص‌و آز،دزد

وای اگـــر آگــه ز آئــــین نگهبــانی نبود

 

اهرمــن بر ســـفره تقــوی نمـی‌شد میهـــمان

زانکه می‌دانست کانجا جای مهــمانی نبود

 

پا بــه راه راست باید داشت، کاندر راه گنـج

توشه ‌ای و رهنـوردی، جز پشیــمانی نبود

(دیوان- 118)

تحلیل شعر:

پروین در این شعر به وضعیت زن در اجتماع پیش از خود می‌پردازد و بیان می‌کند که زن در روزگار پیشین از کمترین حقوق فردی و اجتماعی برخوردار نبوده است.

او در توصیف این اوضاع ادامه می‌دهد که برای زنان جز تیره روزی و پریشانی چیزی نصیب نبوده است و معمولا زنان عزلت نشین بوده‌اند. عدالت در مورد آن‌ها اجرا نمی‌شد. عرصه‌ی زندگی بر زنان تنگ و به گونه‌ای اسیر و عبید بوده‌اند. از دانش و هنر بدان گونه که در خور آن‌هاست بهره‌ی چندانی نمی‌برند در ادامه‌ی شعر پروین به بحث ارزش‌ها می‌پردازد و اذعان می‌دارد که ارزش زن به زیور آلات و یا جامعه‌ی رنگ به رنگ وی نیست اضافه می‌کند که لباسی که مبین تجمل و پستی نفس است از بی‌جامگی و عریانی بهتر نیست و ارزش زن را در پاکی و نجابت و سادگی و دانایی وی می‌داند. پروین در ادامه می‌افزاید که زن پاک دامن و با عفت هرگز مورد هوسرانی و چشم چرانی دیگران قرار نمی‌گیرد و برای شخصیت زن باطن و ذات و ظاهر ساده و دور از آن‌چه که وی را مورد طمع دیگران قرار می‌دهد را توصیه می‌کند و ارزش‌ وی را همراه با ایمان، تقوی و پاکدامنی می‌داند و هریک از این صفات را مانند گوهری گران‌بها در وجود زن می‌پندارد.

پا براه راست باید داشت، کاندر راه کج

توشه‌ای و رهنوردی، جز پشیمانی نبود

بهای نیکی:

در شعر بهای نیکی پروین نوعی ارتباط اجتماعی را مورد بحث قرار می‌دهد که در آن افراد با کمک به دیگران در پی درخواست از فرد نیازمند هستند و وی ادامه می‌دهد که افراد کمک و نیکی را برای بهشت و به دست آوردن روزی بیشتر برای خود انجام می‌دهند و نه صرفاً وظیفه‌ی کمک به دیگران و حس انسان دوستی:

بهای نیکی

بزرگــی داد یک درهـــم گـــدا را

که هنــــگام دعــا یــاد آر مـــا را

 

یکی خــندید و گفت این درهم خرد

نمــی‌ارزید این بیــــع و شــرا را

 

روان پــاک را آلـــوده مپســـــند

حجـــاب دل مکن روی و ریـــا را

 

مکــن هرگز به طاعــت خود نمایی

بران زین خانه، نفس خود نمــا را

 

بـــــزن دزدان راه عـقــــل را راه

مطیع خویش کن حرص و هوی را

 

چه دادی جز یکی درهم که خواهی

بهــــشت و نعمت ارض و سما را

 

مشــــو گر ره شناسـی، پیرو آز

که گمراهیــــست راه، این پیشوا را

 

نشاید خواست از درویش پاداش

نباید کشــت، احســان و عطــــا را

 

صفای باغ هستــی، نیک کاریست

چه رونـــق، باغ بــی‌رنگ و صفا را

 

به نومــیدی، در شفقــت گشودن

بس اســـت امید رحمت، پارســا را

 

تو نیکی کن به مسکین و تهیدست

که نیکـــی، خود سبب گردد دعا را

 

از آن بزمت چنین کردند روشــن

 که بخـــشی نور، بزم بی‌ضـــیا را

 

از آن بــازوت را دادنــد نــــیرو

که گیری دست، هر بی‌دست و پا را

 

از آن معنی پزشکت کرد گـردون

که بشـــناسی ز هــم درد و دوا را

 

مشو خودبین، که نیکی با فقیـران

نخســـتین فرض بودست اغنــیا را

 

ز محتاجـــان خبر گیر، ایکه داری

چـــــراغ دولــت و گنـــج غنـــا را

 

به وقت بخشــش و انفاق، پرویـن

نبایــد داشت در دل جـــز خدا را

(دیوان- 72)

تحلیل شعر:

پروین اعتصامی‌در این شعر با تحلیلی زیبا از هدف کمک کردن به افراد نیازمند ، این گونه توصیف می‌کند که هنگامی‌که فرد دارای تمکن مالی به گدایی یک درهم داد و از وی درخواست دعا برای او کرد فردی که شاهد ماجرا بود با کنایه و خنده گفت که با یک درهم که برای نیکی اعطا می‌کنی و بهشت و نیکی بیشتر را طلب می کنی و در آن چه به نظر احسان و نیکی می‌آید به دنبال منافع شخصی و حرص و آز هستی. در ادامه‌ی داستان نیز عنوان می‌کند اگر فردی دارای توانایی جسمی‌و یا مالی است وظیفه دارد که به هر تهیدست و نیازمندی کمک کند و همیشه هنگام کمک و احسان به دیگران جز یا دو خشنودی پروردگار نباید توقعی دیگر را در دل پرواند.

به وقت بخشش و انفاق، پروین                 

نباید داشت در دل جز خدا

درنهایت به این نکته‌ی مهم از این شعر باید اشاره کرد که پروین غیر از توصیه‌ای اخلاقی به اجتماع خود به شکلی به توصیف ایجاد رابطه‌ای مادی و یا معامله‌ای مادی از طریق کاری که بعد واقعی و ارتباطی آن معنوی است پرداخته است و توصیف می‌کند که افراد در ارتباط با دیگران جهت کمک به آن‌ها باز هم به دنبال منافع و روزی بیشتر خویش‌اند و تا اینکه صرفاً رضای پروردگار و یا بهبودی وضع زندگی نیازمند نظر ایشان باشد.

روح آزرده:

پروین در شعر روح آزرده که در ذیل بدان می‌پردازیم باز به گفتگوی جوان و پیر با یکدیگر پرداخته و در حالی که جوان از اوضاع و احوال شکایت می‌کند پیر در پاسخ به وی توصیه‌هایی بسیار ارزنده می‌کند که در ادامه بدان می‌پردازیم:

روح آزرده

به شــکوه گفت جوانی فـــقیر با پیــــری

به روزگــار، مرا روی شادمـــانی نیــــست

 

بلای فــقر، تنـم خسته کرد و روح بکشـت

به مرگ قانعــــم، آن نیز رایــگانی نیــست

 

کســی به مثــل من اندر نبـــردگاه جهان

ســــیاه روز بلاهـــای ناگـــهانی نیـــست

 

گرسنه بر سر خــوان فلک نشستم و گفت

که خیرگــی مکن، این بزم میهمـــانی نیست

 

به خلـق داد ســـرافرازی و مرا خـــواری

که در خور تو، ازین به که میــستانی نیست

 

به دهر، هیـــچکسی مهربان نشـــد با من

مرا خـــبر ز ره و رســـم مهربانی نیــست

 

خوشـــی نیافتم از روزگار سفلــــه دمی

از آن‌خوشم که سپنجی‌است،جاودانی‌ نیست

 

بخـــنده، پیر خردمـــند گفت تند مـــــرو

که پرتگاه جـــهان، جای بد عــــنانی نیست

 

چو بنگری،همه سررشته‌ها به‌دست‌قضاست

ره گریـــز، ز تقــــدیر آسمــــانی نیــست

 

ودیـــعه ایست سعادت، که رایگان بخشند

درین معــــامله، ارزانــی و گرانـــی نیست

 

دل ضـــــعیف، بگرداب نفـــس دون مکن

غریق نفس، غریـــقی که وارهــــانی نیست

 

چو دستـــــگاه جوانیت هست، سودی کن

که هیـــــچ سود، چو سرمایه جوانی نیست

 

ز بازویـــت نـــــر بودنــــد تا توانـــائی

زمان خــــستگی و عجز و ناتوانی نیـــست

 

به ملک زندگــی، ای ‌دوست رنــج باید برد

دلی که مرد، ســــــزاوار زندگانی نیـــست

 

من و تو از پی کشــــف حقیــقت آمده‌ایم

ازین مســابقه، مقـــصود کامـــرانی نیست

 

به دفتــر گل و طومــار غنـــچه در گلزار

بجـــز حکایت آشـــوب مهــرگانی نیـــست

 

بنـــای تن، همه بهر خوشــــی نساخته‌اند

وجود ســر، همه از بــهر سرگرانی نیــست

 

ز مرگ و هستی ما، چرخ را زیان نرســـد

سپهر سنگدل است، این سخن نهانی نیست

 

 (دیوان- 115)

تحلیل شعر:

در این شعر پروین توصیفی از وضعیت جوانی از اجتماع خود را ارائه می‌دهد چنان که این جوان افسرده شده و شکایت از روزگار و سیه‌روزی زندگی خویش دارد و از فقر، تنگدستی و گرسنگی و بلاهایی که بر سرش می‌آید شکوه می‌کند و آرزوی مرگ دارد و از بی‌عدالتی و تضاد طبقاتی جامعه شکایت می‌کند که پیر خردمند در جواب به وی اینچنین می‌گوید که این جهان چون پرتگاهی است و نباید سرکشی نسبت به آن داشت و سرنوشت هرکس بر اساس تقدیر، آسمانی وی رقم می‌خورد و در ادامه به وی توصیه می‌کند که جوانی خویش را که چون سرمایه‌ای گران بهاست را بیهوده و به افسردگی و کاهلی سپری نکند و به کار و تلاش بپردازد، و دنیا را محل کار و تلاش و رنج و سختی می‌بیند و او دنیا را بی‌ر‌حم توصیف می‌کند که زندگی و مرگ ما نیز سود و زیانی برای دنیا ندارد.

ز مرگ و هستی ما، چرخ را زیان نرسد    

سپهر سنگدل است، این سخن نهانی نیست

درنهایت باید اذعان داشت که پروین در این شعر در نصایح پیرمرد و از زبان وی این را بازگو می‌کند که نباید از دنیا توقع نیکی و نعمت داشت و باید تلاش و کار و کوشش کرد و رنج و مشقت کشید و به تقدیر آسمانی اعتراضی نباید کرد.

سایر اشعار:

همان طور که در مقدمه‌ی فصل بیان داشتیم به دلیل ظرف محدود این تحقیق، پرداختن به تمامی‌اشعار اجتماعی پروین با ذکر اشعار و تحلیل موردی آن‌ها میسر نبود و قصد ما نیز این بود که به کلیتی از وقایع اجتماعی که پروین را تحت تاثیر قرار داده و ذهن خلاق و متفکر وی را مورد ابداع آثاری اجتماعی قرار داده دست یابیم؛ لذا ده شعر آن را به طور موردی بررسی نمودیم چنان که گفته شد و اشعاری دیگر از جمله زمانه (دیوان، قصائد)،‌ نیکی دل (دیوان، 203)، ای رنجبر، زندگانی (دیوان، قصائد)، گوهر اشک (دیوان، 180)، اندوه فقر (دیوان، 60)، خوان کرم (دیوان، 95)، زندگی (دیوان، قصائد) و باد بروت (دیوان، 64) مورد مطالعه و بررسی قرار گرفت و به عنوان اشعار اجتماعی پروین برای مطالعه پیشنهاد می‌شود و بررسی و تحلیل این آثار نیز مبین آن است که این‌ها نیز مانند اشعاری که منحصراً بدان پرداختیم محتوایی اجتماعی و بیشتر همواره با گله گذاری از اجتماع و حکومت و نابرابری‌های اجتماعی، فقر و تنگدستی، ملاک جهل و دانایی، فساد اجتماعی و ... بوده است که در فصل سوم در جمع‌بندی نهایی بیشتر بدان اشاره شده است.

فصل سوم: جمع بندی مطالب بخش:

پس از بررسی و تحلیل آثار پروین اعتصامی‌به یک جمع‌بندی کلی از آن‌چه دریافتیم که آن را به صورت گزاره‌هایی در ذیل ارائه می‌دهیم.

 

  •  پروین با اینکه خودش از خانواده‌ای فقیر و مستمند نبوده اما به طور اکید در اشعار خود وضع زندگی و معیشتی قشر محروم از جامعه را مورد توصیف قرار داده و توجه خاصی را در بسیاری از اشعار حال به صورت داستان و گاهی صراحتاً داشته است و این مبین آن است که چقدر پروین انسانی متفکر، باشعور اجتماعی و نوع دوستی بالا بوده است و حس دردمندی و انسانیت در او بسیار تجلی نموده است.
  •  پروین در بسیاری از اشعار خود عملکرد حاکمان و والیان و ماموران حکومتی را مورد نکوهش قرار داده و با انتقاد از وضع اجتماعی جامعه‌ی خود آن را متوجه حکومت و پادشاهان دانسته که به علت بی‌کفایتی آنان، مردم و بخصوص قشر ضعیف و آسیب‌پذیر جامعه همیشه در معرض رنج و تنگدستی و سیه‌روزی بوده‌اند که این را در داستان‌هایی که به صورت شعر ارائه نموده است می‌توان مشاهده و ادراک نمود.
  •  توجه ویژه پروین به نسل جوان و دغدغه‌های ایشان در اجتماع بسیار شایسته بوده و این مبین آن است که چقدر پروین نسبت به نسل جوان و فرصت‌هایی که در این دوران از زندگی از دست می‌دهند توجه دارد. همچنین توجه ویژه‌ای هم به حضور افراد پیر و باتجربه برای هدایت جوانان مبذول داشته است.
  • پروین همچنین در اشعارش اشاره‌ای به وضعیت زن در جامعه پیشین و جامعه‌ی خود دارد و در این میان ارزش‌هایی را برای شخصیت زن معرفی می‌کند و آن را سبب تعالی شخصیت وی می‌داند و آن طور که از مضمون اشعار وی پیداست خواهان حضور و مشارکت زنان در عرصه‌های علمی‌کشور و برقراری عدالت و دادخواهی برای زنان جامعه بوده است.
  • توصیف معضلات اجتماعی چون شراب خواری، دزدی، رشوه خواری، غارت اموال دیگران، بی‌مهری مردم نسبت به هم و ... از دغدغه‌هایی بوده که بارها در اشعار پروین بدان اشاره شده است و این نشان‌دهنده‌ی وجود این گلایه و شکوه از وضعیت جامعه و اندوه وی از این وضعیت بوده است.
  • پرداختن به مسائل اخلاقی و آن‌چه که سبب اعتلای شخصیت افراد و بزرگی انسان‌ها در زندگی اجتماعی می‌شود و همچنین سبب خشنودی و ارتباط معنوی با پروردگار متعال است نیز در اشعار او مورد تاکید قرار گرفته است.

در پایان بخش با توجه به آن‌چه از مطالعه و بررسی اشعار پروین اعتصامی، بزرگ بانوی شاعر ایران، داشتیم می‌توان به یقین اذعان داشت که پروین اعتصامی، انسانی متفکر، هنرمند، نوع دوست، با ایمان، عدالت خواه و دارای شعور اجتماعی بسیار والا بوده است که همه‌ی خصوصیات وی را در اشعارش می‌توان به طور متجلی ادراک و احساس نمود لذا با درود و تهنیت به روح پاک بزرگانی چون او این بخش را به پایان می‌بریم.

سخن پایانی پژوهش

عصر مشروطه با توجه به تحولات سیاسی و اجتماعی که در برداشت شاعران بسیار نامی‌و انسان‌های فرهیخته‌ای را در جامعه پروراند. چنان که در مقدمه‌ی مباحث از آن‌ها یاد کردیم.

این بستر اجتماعی همواره زمینه‌ای بود برای خلق آثار هنری و ادبی از سوی نویسندگان و شاعران این دوره که هریک با ذوق و هنر و خلاقیت فردی که در شکل جمعی بروز و ظهور پیدا کرد، به انحای مختلف جامعه‌ی عصر خویش را به نمایش گذاشتند و به مقابله با همه‌ی معضلات سیاسی و اجتماعی حاکم در جامعه‌ پرداختند و همواره هدف ایشان سعایت بر حفظ و بسط ارزش‌های ایرانی و ایجاد جامعه‌ای سالم و عاری از فتنه و فساد و تضییع حقوق یکدیگر بوده است. حال این ظهور ادبی گاه با اشعار لطیف و پرمعنای پروین و گاهی هجویات و بیان طنزآمیز و بذله گوی ایرج جلوه می‌نموده است. همه‌ی آن‌چه که در این نوشتار به رشته‌ي تحریر در آورده شد همراه با پیش زمینه‌ای بود که درباره اوضاع و احوال سیاسی و اجتماعی آن دوران و شرح حال شاعران موردنظر از منابع مذکور در پایان این پژوهش ایجاد شد و درنهایت به تحلیل و برداشتی شخصی در مورد محتوای اجتماعی اشعار منتج گردید. امید آن داریم که از این پس بیش از پیش نسبت به حفظ و بسط آثار ادبی و هنری، به ویژه آثاری که از لحاظ محتوا در راستای ارزش‌های بومی‌و ملی و پیام رسان عدالت، صلح، آزادی، استقلال،‌عفت و وطن پرستی در جامعه هستند، همت گمارده شود. نویسندگان و شاعران عصر حاضر نیز در راه اشاعه‌ی هرچه بیشتر فرهنگ ایرانی و تقابل با عناصر فرهنگ‌های بیگانه، سیاست‌های غلط حکومت و معضلات اجتماعی با استفاده از سلاح قدرتمندی چون قلم به پا خیزند.

کوشش ما نیز بر این بود که در این پژوهش تا حد امکان از گزافه گویی و بیهوده‌گویی در تحلیل اشعار بپرهیزیم و کلیتی از محتوای اجتماعی آثار مذکور به مخاطبین مشتاق عرضه نماییم. امید آن داریم که هر آن‌چه که گذشت با همه‌ی کاستی‌هایش مورد توجه و پسند قرار گرفته باشد.

منابع و مأخذ

  •  دیوان کامل اشعار پروین اعتصامی‌همراه با سیری کوتاه در زندگی و آثار پروین/ از گیسو ناصری- تهران: مرز فکر: پیام نیک، 1384
  •  حائری/ دکتر سید هادی، حدیث ناگفته: مجموع اشعار، نوشتار، گفتار و کلیات پروین اعتصامی، مجلد اول، تهران: موسسه چاپ و انتشارات حدیث، 1375
  •  علی بابایی/ داوود، جامعه، فرهنگ و سیاست در مقالات و اشعار سه شاعر انقلابی (ایرج میرزا، فرخی میرزای، میرزاده عشقی)، تهران: انتشارات امید فردا، 1384
  •  دیوان اشعار ایرج میرزا، تهیه شده در سایت کلکدهwww.kalkade.com
  •  آجودانی/ ماشاءالله، یا مرگ یا تجدد (دفتری در شعر و ادب مشروطه) تهران، اختران، 1382
  • مهربان/ دکتر جواد، جامعه شناسی شعر فارسی از ابتدا تا پایان دوران سلجوقیان، مشهد، تابران، 1387

 

    وبلاگ نویسنده:                                              AhmadK.Blogfa.com